سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علمی طبیعت

الموت   

سفرنامه الموت

گازرخان، اوان، زرآباد، آتان، کلایه، پیچه بن، گرم‌رود، سراج کلایه

 

بعد از مدتها، بالاخره یک دوره طولانی بی‌سفری گریبان مرا هم گرفت. در 9 ماه گذشته، روزمره‌گیهای تمام نشدنی، مجالی برای سفر باقی نگذاشت. تا اوایل خردادماه که دو سه روزی به همراه همسرم به مشهد رفتیم و این تنها سفر دونفری ما در این چند سال بود! چون فقط در مشهد بودیم، سفرنامه‌ای برایش ننوشتم جز اینکه گسترش حرم رضوی را اسفناک دیدم و اگر فرصتی دست دهد از کژی‌ها و ناراستی‌های این طرح عجیب و غریب که باعث لطمه دیدن بخش عظیمی از معماری دوره تیموری، صفوی و قاجاری شده خواهم نوشت.

اما الموت! تعطیلات نیمه خرداد که مانند سال نو طولانی و پر برکت بود! خیلی‌ها را راهی سفر کرد. من و همسرم زهره نیز به همراه دوستان قدمی، هادی و زینب و کوچولوی نازنین آنها، صهبای ده ماهه، عازم الموت شدیم. مسیری را انتخاب کردیم که به ترافیک جاده و شهرهای پرگردشگر برخورد نکنیم. به همین دلیل روز اول تعطیلات از خانه خارج نشدیم و صبح روز دوم یعنی 15 خرداد، آفتاب نزده، زدیم بیرون. نرسیده به قزوین از خروجی الموت وارد جاده شدیم. بعد از رزجرد (روستایی در ابتدای مسیر الموت ـ قبل از رجایی دشت) برای صبحانه توقف کردیم. کافه‌های باصفا و کوچکی در مسیر رزجرد ـ رجایی‌دشت تأسیس شده که برای صرف صبحانه یا غذای ساده خیلی مناسب است. هوای منطقه بسیار مطبوع و مناظر خیلی زیبا بود. با وجود کم‌آبی، ارتفاع زیاد الموت موجب حفظ طراوت طبیعت آن شده بود. در مسیر الموت دو شهر قرار دارد: رجایی‌دشت که حدود 55 کیلومتر تا قزوین فاصله دارد و معلم‌کلایه که مرکز الموت بالا است و حدود 70 کیلومتر تا قزوین فاصله دارد. اما جاده پر پیچ و خم و نسبتا خطرناک این مسافت را بسیار طولانی‌تر نشان می‌دهد. در این دو شهر پمپ بنزین وجود دارد که اگر حجم مسافر در منطقه به دلیل تعطیلات زیاد شود هر دو بدون بنزین می‌مانند! (اتفاقی که در تعطیلات نیمه خرداد رخ داد)

وقتی از رجایی‌دشت عبور کردیم، نرسیده به معلم‌کلایه، متوجه جاده دریاچه اوان شدم که در سمت غرب جاده الموت واقع شده بود و پس از 8 کیلومتر به دریاچه می‌رسید. حجم زیاد ماشین و احتمال شلوغی دریاچه، ما را راهی گازرخان کرد تا در برگشت به سراغ اوان برویم. با عبور از معلم‌کلایه، یکسره به گازرخان رفتیم. از قزوین تا گازرخان حدود 100 کیلومتر راه است. جاده خلوت میان معلم کلایه تا گازرخان این تصور را برای ما ایجاد کرد که به جایی دنج و خلوت وارد خواهیم شد.

من ده سال پیش از این سفری یکروزه به گازرخان داشتم. آن زمان روستا خلوت و خالی از هرگونه امکاناتی بود. راه درست و حسابی هم تا روستا وجود نداشت. خرابه‌های قلعه بدون محافظ در زیر آسمان رها شده بود. کودکان روستایی با دریافت مبلغی ناچیز، گردشگران گذری را از کوره‌راه‌های مال‌رو به قلعه راهنمایی می‌کردند. در حالی که تصویر الموت دیروز را در ذهن مرور می‌کردم به گازرخان وارد شدم و در ترافیک طولانی ماشین‌های جور و واجوری که از میدان روستا تا پای قلعه دنبال هم متوقف شده بودند گرفتار شدم. باورم نمی‌شد که ظرف چند سال، حسن صباح این قدر طرفدار پیدا کرده باشد! خیلی‌ها اصلا نمی‌دانستند که کجا آمده‌اند یا چه چیزی را باید ببینند. این هم از عوارض توسعه بی‌منطق گردشگری در کشور است که بدون زیرساخت، مدیران صرفا مردم را تشویق به سفر می‌کنند. واحدهای اقامتی در روستای گازرخان الموت (جایی که قلعه در آن واقع شده است) به چند مجموعه کوچک شامل خانه معلم، باغ گلستان و مسافرخانه کوهساران محدود می‌شود. ظرفیت این سه مجموعه، کلا کمتر از 10 واحد (خانوار) است. البته اجاره دادن خانه و یا اتاق‌های روستایی هم وارد فرهنگ مردم روستا شده و از قضا ما هم به یکی از همین خانه‌های روستایی رفتیم.

خوشبختانه خیلی از گردشگرانی که انتظار مواجهه با یک قلعه بزرگ با ساختمانی باشکوه را دارند با دیدن خرابه‌های اندک قلعه بر فراز کوه‌های الموت که دسترسی به آن چندان هم آسان نیست، از بازدید منصرف شده و باز می‌گردند به همین دلیل ساعات پایانی روز، بهترین زمان برای بازدید از موقعیت این اثر تاریخی است. خرابه‌های قلعه در شمال شرقی "گازر خان" و بر بلندای کوهی از سنگ یکپارچه با ارتفاع 2100 متر از سطح دریا واقع شده است. صخره‌های پیرامون قلعه که رنگ سرخ و خاکستری دارند، در جهت شمال شرقی به جنوب غربی کشیده شده‌اند. پیرامون دژ از هر چهار سو پرتگاه است و تنها راه ورود به قلعه در انتهای ضلع شمال شرقی است که کوه هودکان با فاصله‌ای نسبتاً زیاد بر آن مشرف است.

هنگام غروب  آفتاب بر بلندای قلعه قرار گرفتیم و از حفاری‌های اخیر آن که تحت نظر خانم دکتر چوبک انجام شده بازدید کردیم. صبح روز دوم گازرخان را به طرف پیچِ بن؛ ییلاق مشهور و زیبای الموت ترک کردیم، که متأسفانه اطلاعات اشتباه در نقشه راهنمای گردشگری منطقه، ما را به طرف دیگری سوق داد. از دوراهی گرمرود ـ گازرخان به طرف گرمرود پیش رفتیم و پس از عبور از دو راهی روستای هرانک، مسیر سمت چپ را انتخاب کردیم؛ جاده‌ای آسفالته، باریک، بدون تردد و بسیار زیبا که دور کوه‌های مزتفع پیچ خورده بود. پس از 15 دقیقه پیمودن مسیر، بدون  آنکه به رهگذری برخورد کنیم در میان جاده توقف کردیم تا اینکه یک ماشین از دو نمایان شد، با گرفتن راهنمایی از او دریافتیم که این جاده بن بست به سه روستای آتنا، کلایه و هنیز منتهی می‌شود. این سه روستا از روستاهای خوش آب و هوا و زیبای الموت هستند که به معماری آنها پلکانی است.

روستای پلکانی آتان در الموت

آتان، روستای زادگاه وزیر فقید دادگستری، آقای کریمی راد است و به برکت پی‌گیری‌های وی از راه آسفالت برخوردار شده است. در این روستاها توقف و استراحت کوتاهی داشتیم و از مهمان نوازی اهالی مهربان آنجا بی‌نصیب نماندیم. یکی از مسیرهای سبز گردشگری در این منطقه واقع شده است، کافیست از انتهای روستای هنیز، مسیر پیاده‌روی به سوی ارتفاعات تنکابن را پیش بگیرید تا از روستای خرم‌آباد تنکابن سر درآورید. این منطقه با بافت روستایی زیبا، مسیر مناسب و جاذبه‌های طبیعی، پتانسیل بالایی برای گردشگری دارد.

نمایی از روستای پلکانی کلایه

پس از بازید از روستاهای سه‌گانه، به طرف گرمرود بازگشتیم تا به پیچ بن برویم. این بار راه را پیدا کردیم اما مشکل، اطلاعات ضد و نقیض بود. از هرکسی که درباره مسیر خاکی پیچ بن می‌پرسیدیم یک چیزی می‌‌گفت. خلاصه راه را پیش گرفتیم. پس از طی 14 کیلومتر جاده خاکی در ارتفاعات الموت به دشت سرسبز و زیبای پیچ بن رسیدیم. گروه‌های طبیعت‌گردی و بومی در دشت اردو زده بودند. وسوسه‌ی سر درآوردن از منطقه، باعث شد که جاده خاکی را ادامه دهیم؛ چهار کیلومتر بالاتر، بر فراز گردنه‌ای فراخ، به کاروانسرایی سنگی برخوردیم که ظاهرا توسط سپهدار تنکابنی احیا شده بود. این مسیر که در حال حاضر به جاده سه هزار تنکابن منتهی می‌شود یکی از کانون‌های کوهنوردی و طبیعت‌گردی در منطقه است. آبشار، بیشه و گیاهان کوهی از جاذبه‌های آن است.

آبشاری مشرف بر بیشه زیبای پیچ بن

پس از بازدید از پیچ بن مجددا به گرمرود بازگشتیم تا جایی برای اقامت پیدا کنیم. متأسفانه در بین اهالی این روستا و اطراف آن، عادتی برای اجاره اتاق وجود ندارد اما مهمان در فرهنگ آنها جایگاه خوبی دارد. همن امر موجب شد که در خانه آقای قاسمی، یکی از مهربان‌ترین روستائیان الموت در روستای سراج محله در حوالی گرمرود شب را سپری کنیم. صبح روز سوم در مسیر بازگشت به تهران، راهی را انتخاب کردیم که سایر جاذبه‌های منطقه را هم از دست ندهیم: ابتدا به دریاچه اوان رفتیم با انبوهی از زباله و انسان! مواجه شدیم. سپس به جای بازگشت به جاده اصلی و حرکت به طرف رجایی دشت، از روستای اوان به روستای زرآباد رفتیم. امام‌زاده علی اصغر و درخت خون‌بار زرآباد حدود 10 کیلومتر بعد از اوان است اما اگر از جاده اصلی الموت بیایید، پیش از روستی اوان، جاده‌ای به طول 7 کیلومتر درسمت چپ جاده الموت واقع شده که به زرآباد می‌آید. ما این جاده را برای خروج از منطقه انتخاب کردیم.

یکی از دو چنار زرآباد مشهور به خون بار

درخت خون‌بار زرآباد بین اهالی شهرت زیادی دارد؛ به باور بومیان از برخی شاخه‌های درخت در روز عاشورا خون می‌بارد. در واقع درخت زرآباد شامل دو درخت کهنسال چنار است که در صحن آستانه حضرت علی‌اصغر قرار گرفته است. وجود زائرسرا در جوار حرم، حکایت از رفت و آمد بسیار به این مزار دارد. یکی دیگر از جاذبه‌های الموت قلعه لمبسر است که در طرف دیگر الموت در بخش رودبار شهرستان و در شمال شرقی روستای رازمیان قرار گرفته و جدا بودن آن از سایر آثار تاریخی موجب شده که در مسیر گردشگری منطقه قرار نگیرد. متأسفانه من نیز نتوانستم برنامه‌ای برای بازدید از این قلعه تنظیم کنم و سفر به آن را به سفر دیگری به الموت موکول کردم.  


علمی طبیعت

الموت   

سفرنامه الموت

گازرخان، اوان، زرآباد، آتان، کلایه، پیچه بن، گرم‌رود، سراج کلایه

 

بعد از مدتها، بالاخره یک دوره طولانی بی‌سفری گریبان مرا هم گرفت. در 9 ماه گذشته، روزمره‌گیهای تمام نشدنی، مجالی برای سفر باقی نگذاشت. تا اوایل خردادماه که دو سه روزی به همراه همسرم به مشهد رفتیم و این تنها سفر دونفری ما در این چند سال بود! چون فقط در مشهد بودیم، سفرنامه‌ای برایش ننوشتم جز اینکه گسترش حرم رضوی را اسفناک دیدم و اگر فرصتی دست دهد از کژی‌ها و ناراستی‌های این طرح عجیب و غریب که باعث لطمه دیدن بخش عظیمی از معماری دوره تیموری، صفوی و قاجاری شده خواهم نوشت.

اما الموت! تعطیلات نیمه خرداد که مانند سال نو طولانی و پر برکت بود! خیلی‌ها را راهی سفر کرد. من و همسرم زهره نیز به همراه دوستان قدمی، هادی و زینب و کوچولوی نازنین آنها، صهبای ده ماهه، عازم الموت شدیم. مسیری را انتخاب کردیم که به ترافیک جاده و شهرهای پرگردشگر برخورد نکنیم. به همین دلیل روز اول تعطیلات از خانه خارج نشدیم و صبح روز دوم یعنی 15 خرداد، آفتاب نزده، زدیم بیرون. نرسیده به قزوین از خروجی الموت وارد جاده شدیم. بعد از رزجرد (روستایی در ابتدای مسیر الموت ـ قبل از رجایی دشت) برای صبحانه توقف کردیم. کافه‌های باصفا و کوچکی در مسیر رزجرد ـ رجایی‌دشت تأسیس شده که برای صرف صبحانه یا غذای ساده خیلی مناسب است. هوای منطقه بسیار مطبوع و مناظر خیلی زیبا بود. با وجود کم‌آبی، ارتفاع زیاد الموت موجب حفظ طراوت طبیعت آن شده بود. در مسیر الموت دو شهر قرار دارد: رجایی‌دشت که حدود 55 کیلومتر تا قزوین فاصله دارد و معلم‌کلایه که مرکز الموت بالا است و حدود 70 کیلومتر تا قزوین فاصله دارد. اما جاده پر پیچ و خم و نسبتا خطرناک این مسافت را بسیار طولانی‌تر نشان می‌دهد. در این دو شهر پمپ بنزین وجود دارد که اگر حجم مسافر در منطقه به دلیل تعطیلات زیاد شود هر دو بدون بنزین می‌مانند! (اتفاقی که در تعطیلات نیمه خرداد رخ داد)

وقتی از رجایی‌دشت عبور کردیم، نرسیده به معلم‌کلایه، متوجه جاده دریاچه اوان شدم که در سمت غرب جاده الموت واقع شده بود و پس از 8 کیلومتر به دریاچه می‌رسید. حجم زیاد ماشین و احتمال شلوغی دریاچه، ما را راهی گازرخان کرد تا در برگشت به سراغ اوان برویم. با عبور از معلم‌کلایه، یکسره به گازرخان رفتیم. از قزوین تا گازرخان حدود 100 کیلومتر راه است. جاده خلوت میان معلم کلایه تا گازرخان این تصور را برای ما ایجاد کرد که به جایی دنج و خلوت وارد خواهیم شد.

من ده سال پیش از این سفری یکروزه به گازرخان داشتم. آن زمان روستا خلوت و خالی از هرگونه امکاناتی بود. راه درست و حسابی هم تا روستا وجود نداشت. خرابه‌های قلعه بدون محافظ در زیر آسمان رها شده بود. کودکان روستایی با دریافت مبلغی ناچیز، گردشگران گذری را از کوره‌راه‌های مال‌رو به قلعه راهنمایی می‌کردند. در حالی که تصویر الموت دیروز را در ذهن مرور می‌کردم به گازرخان وارد شدم و در ترافیک طولانی ماشین‌های جور و واجوری که از میدان روستا تا پای قلعه دنبال هم متوقف شده بودند گرفتار شدم. باورم نمی‌شد که ظرف چند سال، حسن صباح این قدر طرفدار پیدا کرده باشد! خیلی‌ها اصلا نمی‌دانستند که کجا آمده‌اند یا چه چیزی را باید ببینند. این هم از عوارض توسعه بی‌منطق گردشگری در کشور است که بدون زیرساخت، مدیران صرفا مردم را تشویق به سفر می‌کنند. واحدهای اقامتی در روستای گازرخان الموت (جایی که قلعه در آن واقع شده است) به چند مجموعه کوچک شامل خانه معلم، باغ گلستان و مسافرخانه کوهساران محدود می‌شود. ظرفیت این سه مجموعه، کلا کمتر از 10 واحد (خانوار) است. البته اجاره دادن خانه و یا اتاق‌های روستایی هم وارد فرهنگ مردم روستا شده و از قضا ما هم به یکی از همین خانه‌های روستایی رفتیم.

خوشبختانه خیلی از گردشگرانی که انتظار مواجهه با یک قلعه بزرگ با ساختمانی باشکوه را دارند با دیدن خرابه‌های اندک قلعه بر فراز کوه‌های الموت که دسترسی به آن چندان هم آسان نیست، از بازدید منصرف شده و باز می‌گردند به همین دلیل ساعات پایانی روز، بهترین زمان برای بازدید از موقعیت این اثر تاریخی است. خرابه‌های قلعه در شمال شرقی "گازر خان" و بر بلندای کوهی از سنگ یکپارچه با ارتفاع 2100 متر از سطح دریا واقع شده است. صخره‌های پیرامون قلعه که رنگ سرخ و خاکستری دارند، در جهت شمال شرقی به جنوب غربی کشیده شده‌اند. پیرامون دژ از هر چهار سو پرتگاه است و تنها راه ورود به قلعه در انتهای ضلع شمال شرقی است که کوه هودکان با فاصله‌ای نسبتاً زیاد بر آن مشرف است.

هنگام غروب  آفتاب بر بلندای قلعه قرار گرفتیم و از حفاری‌های اخیر آن که تحت نظر خانم دکتر چوبک انجام شده بازدید کردیم. صبح روز دوم گازرخان را به طرف پیچِ بن؛ ییلاق مشهور و زیبای الموت ترک کردیم، که متأسفانه اطلاعات اشتباه در نقشه راهنمای گردشگری منطقه، ما را به طرف دیگری سوق داد. از دوراهی گرمرود ـ گازرخان به طرف گرمرود پیش رفتیم و پس از عبور از دو راهی روستای هرانک، مسیر سمت چپ را انتخاب کردیم؛ جاده‌ای آسفالته، باریک، بدون تردد و بسیار زیبا که دور کوه‌های مزتفع پیچ خورده بود. پس از 15 دقیقه پیمودن مسیر، بدون  آنکه به رهگذری برخورد کنیم در میان جاده توقف کردیم تا اینکه یک ماشین از دو نمایان شد، با گرفتن راهنمایی از او دریافتیم که این جاده بن بست به سه روستای آتنا، کلایه و هنیز منتهی می‌شود. این سه روستا از روستاهای خوش آب و هوا و زیبای الموت هستند که به معماری آنها پلکانی است.

روستای پلکانی آتان در الموت

آتان، روستای زادگاه وزیر فقید دادگستری، آقای کریمی راد است و به برکت پی‌گیری‌های وی از راه آسفالت برخوردار شده است. در این روستاها توقف و استراحت کوتاهی داشتیم و از مهمان نوازی اهالی مهربان آنجا بی‌نصیب نماندیم. یکی از مسیرهای سبز گردشگری در این منطقه واقع شده است، کافیست از انتهای روستای هنیز، مسیر پیاده‌روی به سوی ارتفاعات تنکابن را پیش بگیرید تا از روستای خرم‌آباد تنکابن سر درآورید. این منطقه با بافت روستایی زیبا، مسیر مناسب و جاذبه‌های طبیعی، پتانسیل بالایی برای گردشگری دارد.

نمایی از روستای پلکانی کلایه

پس از بازید از روستاهای سه‌گانه، به طرف گرمرود بازگشتیم تا به پیچ بن برویم. این بار راه را پیدا کردیم اما مشکل، اطلاعات ضد و نقیض بود. از هرکسی که درباره مسیر خاکی پیچ بن می‌پرسیدیم یک چیزی می‌‌گفت. خلاصه راه را پیش گرفتیم. پس از طی 14 کیلومتر جاده خاکی در ارتفاعات الموت به دشت سرسبز و زیبای پیچ بن رسیدیم. گروه‌های طبیعت‌گردی و بومی در دشت اردو زده بودند. وسوسه‌ی سر درآوردن از منطقه، باعث شد که جاده خاکی را ادامه دهیم؛ چهار کیلومتر بالاتر، بر فراز گردنه‌ای فراخ، به کاروانسرایی سنگی برخوردیم که ظاهرا توسط سپهدار تنکابنی احیا شده بود. این مسیر که در حال حاضر به جاده سه هزار تنکابن منتهی می‌شود یکی از کانون‌های کوهنوردی و طبیعت‌گردی در منطقه است. آبشار، بیشه و گیاهان کوهی از جاذبه‌های آن است.

آبشاری مشرف بر بیشه زیبای پیچ بن

پس از بازدید از پیچ بن مجددا به گرمرود بازگشتیم تا جایی برای اقامت پیدا کنیم. متأسفانه در بین اهالی این روستا و اطراف آن، عادتی برای اجاره اتاق وجود ندارد اما مهمان در فرهنگ آنها جایگاه خوبی دارد. همن امر موجب شد که در خانه آقای قاسمی، یکی از مهربان‌ترین روستائیان الموت در روستای سراج محله در حوالی گرمرود شب را سپری کنیم. صبح روز سوم در مسیر بازگشت به تهران، راهی را انتخاب کردیم که سایر جاذبه‌های منطقه را هم از دست ندهیم: ابتدا به دریاچه اوان رفتیم با انبوهی از زباله و انسان! مواجه شدیم. سپس به جای بازگشت به جاده اصلی و حرکت به طرف رجایی دشت، از روستای اوان به روستای زرآباد رفتیم. امام‌زاده علی اصغر و درخت خون‌بار زرآباد حدود 10 کیلومتر بعد از اوان است اما اگر از جاده اصلی الموت بیایید، پیش از روستی اوان، جاده‌ای به طول 7 کیلومتر درسمت چپ جاده الموت واقع شده که به زرآباد می‌آید. ما این جاده را برای خروج از منطقه انتخاب کردیم.

یکی از دو چنار زرآباد مشهور به خون بار

درخت خون‌بار زرآباد بین اهالی شهرت زیادی دارد؛ به باور بومیان از برخی شاخه‌های درخت در روز عاشورا خون می‌بارد. در واقع درخت زرآباد شامل دو درخت کهنسال چنار است که در صحن آستانه حضرت علی‌اصغر قرار گرفته است. وجود زائرسرا در جوار حرم، حکایت از رفت و آمد بسیار به این مزار دارد. یکی دیگر از جاذبه‌های الموت قلعه لمبسر است که در طرف دیگر الموت در بخش رودبار شهرستان و در شمال شرقی روستای رازمیان قرار گرفته و جدا بودن آن از سایر آثار تاریخی موجب شده که در مسیر گردشگری منطقه قرار نگیرد. متأسفانه من نیز نتوانستم برنامه‌ای برای بازدید از این قلعه تنظیم کنم و سفر به آن را به سفر دیگری به الموت موکول کردم.